١٨ اردیبهشت ماه ١٣٥٩خورشیدی یک روز تاق یا جفت بود که بنابر آمیزش باد و باران، به زمین خوردم.
من سبز می شدم.
من سبزتر می شدم.
زندگی من را پشت پا زد و من در زمین سرگردان له شدم و من زرد می شوم.
من برگ چناری هستم که در کناری برکه ی زندگی برهنه می شود. روی من حامد خاوری می نویسند.
ادامه...